سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندرونی - انجمن زن ذلیلان بدون مغز
صفحه اصلی وبلاگ
پارسی بلاگ
شناسنامه من
ایمیل من
 RSS 
اوقات شرعی
پنج شنبه 86 آبان 24 ساعت 5:16 عصرحسن هم زی ذی شد

 

 

حسنی نگو ...جوون بگو ...

 

 

حسنی نگو جوون بگو

علاف و چش چرون بگو

موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ، واه واه واه

نه  سیما جون ،نه رعنا جون

نه نازی و پریسا جون

هیچ کس باهاش رفیق نبود

تنها توی کافی  شاپ

نگاه می کرد به بشقاب !

باباش می گفت : حسنی می ری به سر بازی ؟-نه نمی رم نه نمی رم

به دخترا دل می بازی ؟! – نه نمی دم نه نمی دم

 

گل پری جون با زانتیا

ویبره می رفت تو کوچه ها

-گلیه چرا ویبره میری ؟

-دارم میرم به سلمونی

که شب برم به مهمونی

-گلی خانوم نازنین با زانتیای نقطه چین

یه کمی به من سواری می دی ؟!

-نه که نمی دم

-چرا نمی دی ؟

-واسه اینکه من قشنگم ، درس خونم وزرنگم

اما تو چی ؟

نه کا رداری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری

موی ژلی ،ابرو کوتاه ، زبون دراز ،واه واه واه

 

در واشد و پریچه

با ناز اومد توو کوچه

-پری کوچولو ، تپل مپولو ، میای با من بریم بیرون ؟

مامان پری ،از اون بالا

نگاه می کرد توو کوچه را

داد زد وگفت : اوی ! بی حیا

برو خونه تون تورا بخدا

دختر ریزه میزه

حسابی فرز وتیزه

اما تو چی ؟

نه کا رداری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری

موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ،واه واه واه

 

نازی اومد از استخر

-تو پوپکی یا نازی ؟

-من نازی جوانم

-میای بریم کافی شاپ؟

-نه جانم

-چرا نمی ای ؟

-واسه اینکه من صب تا غروب ،پایین ،بالا ،شمال ،جنوب ،دنبال یک شوهر خوب

اما تو چی ؟

نه کا رداری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری

موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ،واه واه واه

 

حسنی یهو مثه جت

رسید به یک کافی نت

ان شد ورفت تو چت رووم

گپید با صدتا خانووم!

هیشکی نگفت کی هستی ؟

چی کاره ای چی هستی ؟

تو دنیای مجازی

علافی کرد وبازی

خوشحال وشادمونه

رفت ورسید به خونه

باباش که گفت: حسنی برات زن بگیرم ؟ - اره می خوام اره میخوام

- چاهارتا شرعن بگیرم ؟  - اره می خوام اره میخوام

  حسنی اومد موهاشو

یه خورده ابروهاشو

درست وراست وریس کرد

رفت و توو کوچه فیس کرد

یه زن گرفت وشاد شد

زی ذی شد ودوماد شد .

 

 


متن فوق توسط: زی زی خان نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
دوشنبه 86 مهر 9 ساعت 4:28 عصرشوهرش را کتک میزد

زنی که مدعی بود با همسرش تفاهم فکری ندارد و به همین دلیل او را کتک می‌زند، با مراجعه به دادگاه خانواده تقاضای طلا‌ق داد.

او که در شعبه 268 دادگاه خانواده حضور پیدا کرده بود، خطاب به رئیس شعبه 268 گفت: من با همسرم اختلا‌ف فرهنگی داریم، همین باعث شده درگیری‌های زیادی بین ما ایجاد شود که به کتک‌کاری کشیده می‌شود من عصبانی می‌شوم به همسرم سیلی می‌زنم او گاهی از خودش دفاع می‌کند که بیشتر  او را می‌زنم.


همسر این خانم هم در پاسخ به صحبت‌های او گفت: من زنم را دوست دارم اختلا‌ف ما فکری نیست بلکه مذهبی است. خانواه زن من مذهبی نیستند و ایشان حجابشان را رعایت نمی‌کنند و پیش پسرخاله‌هایش بدون حجاب می‌گردد. اگر به او بگویم که چرا ؟مرا کتک می‌زند. جای انگشت‌ها و ناخن‌هایش هنوز روی صورت من است. ‌

قاضی خطاب به زن گفت: چرا همسرت را می‌زنی؟ ‌

او گفت: من زن دوم ایشان هستم. ایشان از زن اولش هم مدام کتک می‌خورد که جای این زخم‌ها هنوز روی صورتش باقی مانده است.
زن جوان ادامه داد: این آقا بعد از اینکه کتک می‌خورد متوجه رفتار اشتباه خود می‌شود و تازه آن وقت است که عذرخواهی می‌کند. ‌

مرد نیز در پاسخ او گفت: من با زن اولم و دخترم که 15 سال دارد به گردش رفته بودیم که من آنجا جلوی چشم دخترم سیگار کشیدم و زن اولم که از این موضوع عصبانی شده بود یک سیلی به من زد و اصلا‌ کتک‌کاری در میان نبوده است. من هر دو زن خود را دوست دارم و از زندگی با آنها راضی هستم. زن دوم خودم را طلا‌ق نمی‌دهم. ‌


متن فوق توسط: زی زی خان نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
یکشنبه 86 مهر 8 ساعت 3:28 عصرشوهر خود را دائم کتک می زد



زن گفت: شوهرم مقصر است. او این شرایط را فراهم می‌کند و با اعمال و رفتارش مدام من را عصبانی می‌کند. زن جوان ادامه داد: من زن دوم ایشان هستم. ایشان از زن اولش هم مدام کتک می‌خورد که جای این زخم‌ها هنوز روی صورتش باقی مانده است. زن جوان ادامه داد: این آقا بعد از اینکه کتک می‌خورد متوجه رفتار اشتباه خود می‌شود و تازه آن وقت است که عذرخواهی می‌کند. ‌


متن فوق توسط: زی زی خان نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
یکشنبه 86 مهر 8 ساعت 9:0 صبحاعترافات زی زی خان

                                                 

الهی به مردان در خانه‌ات                               به آن زن ذلیلان فرزانه‌ات

به آنانکه با لفظ  روحی فداک                      نشینند و سبزی نمایند پاک

به آنانکه مرعوب مادر زنند                                 ز اخلاق نیکوی او دم ‌زنند

به آن شیر مردان با پیش بند                           که در کار خانه شدند پای بند

به آنانکه در بچه‌داری تکند                                  ‌یلان عوض کردن پوشکند

به آنانکه بی اذن و امر عیال                               نیاید در از جیبشان یک ریال

به آنانکه با ذوق و شوق تمام                             به مادر زن خود بگویند مام

به آنانکه دارند با افتخار                                    نشان ایزو...نه زی ذی نه هزار

به آنانکه دامن رفو می‌کنند                                  ز بعد رفویش اتو می‌کنند

به آنانکه در گیر سوزن نخند                             گرفتار پخت و پز مطبخند

به آن قورمه سبزی پزان قدر                           به آن مادران به ظاهر پدر

الهی به آه دل زن ذلیل                             چشمان پر اشک چنگیز سبیل

به تن‌های مردان که از لنگه کفش               چو جیغ عیالاتشان شد بنفش

که ما را بر این عهدکن استوار                       از این زن ذلیلی مکن بر کنار

نفرما  از این یوغ ما را خلاص              به زی ذی جماعت نما لطف خاص

 


متن فوق توسط: زی زی خان نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
شنبه 86 مهر 7 ساعت 10:23 عصرانجمن زن ذلیلان بدون مغز

به نام آن که زیبایی را آفرید

انجمن زن ذلیلان بدون مغز رسمیت خود را شجاعانه اعلام میدارد

منتظر اولین اعلامیه این انجمن باشید


متن فوق توسط: زی زی خان نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درباره خودم
اندرونی - انجمن زن ذلیلان بدون مغز
زی زی خان
داش مشتی هم اگه بود داش مشتی های قدیم قدیما امروز دیگه بچه ها مرام جوونمردی را نمیشناسن امروز بچه ها سر نه نه شون داد وهوار میزنن وپول می تیغن اون قدیم قدیما احترام بزرگترا ...آخ که چی بگم
آرشیو یادداشت ها
اندرونی
لوگوی من
اندرونی - انجمن زن ذلیلان بدون مغز
لوگوی دوستان من



آهنگ وبلاگ من
اشتراک در خبرنامه